در زمستان سردِ چشمانت، با چه انگیزه ای قلم بزنم ؟

 چایی ات را پر از شِکر کردم، تا برایت دوباره هم بزنم

 

در دلم حسِّ محنت انگیزیست، بعد تو من غریبه ام با شهر

 بعد تو با غمت چرا هر شب، یوسف آباد را قدم بزنم ؟

 

شیشه ی عطر ِخالی ات اینجاست، مثل رویای تو در آغوشم

 قول دادم که بی حضورِ خودت، به تنم عطر سرد کم بزنم

 

قول دادم به خود که بعد از تو، نیمه شب ها بدون ترسیدن -

 خاطرت را بدزدم و پُر گاز، سمتِ بی راهه ی فشَم بزنم

 

فصل فصلِ نوشتن سوگ وُ حسّ وُ حالم شبیه عاشوراست

 باید امشب به جای هئیت ها در تهِ کوچه ها حَرم بزنم

 

باید امشب عمیق گریه کنم، تا عزادار قابلی باشم

 باید امشب بدون رویایت، تشنه برسینه وُ سرم بزنم

 

قول دادم که بعد تو شخصاً، وارثِ کُلِ غصه ها باشم

 سندش را به نام خود کرده ، روی آن مُهر درد وُ غم بزنم

 

صنم نافع

 

 

 



تاريخ : شنبه 7 آذر 1394برچسب:صنم نافع,صنم میرزازاده نافع, | 17:51 | نويسنده : آریا |

 

 

بعدِ تو منظره ی کوچه ی مان فرق نکرد

 پنجره، چهره ی من ،سوزِ اذان فرق نکرد

 

سرِ هر پیچ که عمداً به تو برمی خوردم

 سرخیِ صورت من از هیجان فرق نکرد

 

بعد ِ تو مادرم از عشق مرا می ترساند!

 حسِّ من زیر قدم های زمان فرق نکرد

 

بی تو در گیرِ خیالاتِ  پُر از درد  شدم

 روی بوم غزلم  رنگ ِ خزان فرق نکرد

 

روز وُ شب، خوانده شدی در دلِ هر تصنیفی

 بعد تو سوزِ قمر،  لحنِ بنان فرق نکرد

 

مردی  از جنس تو  در قصه ی من  مانده هنوز...

 سالها رفت ولی مرد جوان فرق نکرد

 

هر چه می خواستم از شب به حقیقت پیوست

 روز شد،  چهره ی بی رحمِ  جهان فرق نکرد

 

صنم نافع



 



تاريخ : شنبه 7 آذر 1394برچسب:صنم نافع,صنم میرزازاده نافع, | 17:46 | نويسنده : آریا |

 

شعله ای تازه میفروز که بی حوصله ام !

 من عقب مانده ترین شاعر این قافله ام 

 

شعبده باز ترین فاحشه ی شهر شمام

 مژدگانی بده که ، از شبحی حامله ام 

 

تو نباید به دلم فرصت دیگر بدهی ...

 بر سرم سنگ بزن، صورت صد مسئله ام 

 

تب من مُسری وُ رویای تو عریان شده است 

 دورشو گرچه خودم خسته از این فاصله ام 

 

خود ِ ابلیس شدم آنقدر از کینه پُرم 

 شهر نفرین شده ای بر گسلِ زلزله ام 

 

مژدگانی بده که کیسه ی دردم ترکید 

 جیغ ها می کشم و ُمنتظر قابله ام 

 

خبرِ مادرِ غمها شدنم را تو بده ...

 گریه کن باز که بیزار از این هلهله ام 

 

صنم میرزا زاده نافع





تاريخ : شنبه 7 آذر 1394برچسب:صنم نافع,صنم میرزازاده نافع, | 17:43 | نويسنده : آریا |

 

 

انتخابت را بکن ، با او برو، از من سر َست 

 دیدمش لبخند او از ماتمم گیرا ترَست 

 

من خود آزارم وَ می خواهم فقط غمگین شوم 

 پس نگو می خواهیَم چون گوش من دیگر کرَست

 *********

با ولع می بوسی اش از قصه ات کم می شوم 

 پای من می لرزد وُ از غصه ها خم می شوم 

 

من خود آزارم تو را با او تجسّم می کنم 

 قلب من می سوزد وُ هم بستر غم می شوم 

 **********

در دل ِ خونم به او حق داده ام، سهمش تویی

 مهربان با من نشو، کابوس بی رحمش تویی

 

از نگاهش خوانده ام با بوسه ات دیوانه شد...

 در دل ِ بی رحم جنگل ، علت وهمش تویی

 **********

می روم در گوشه ای ازعشق ِ تو زاری کنم 

 باز با تصویر ِ او هرشب خود آزاری کنم 

 

انتخابت را بکن، با او برو، رویای من 

 فرصتی دیگر بده تا من فدا کاری کنم 

**********

صنم میرزا زاده نافع





تاريخ : شنبه 7 آذر 1394برچسب:صنم نافع,صنم میرزازاده نافع, | 11:40 | نويسنده : آریا |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 59 صفحه بعد